کد مطلب:29193 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:97

ابوجعفر حَسَنی












.

3949. شرح نهج البلاغة:[ ابو جعفر] می گفت:به اخلاق و ویژگی های این دو (پیامبر صلی الله علیه وآله و علی علیه السلام) بنگرید. این شجاع و آن شجاع؛ این فصیح و آن فصیح؛ این بخشنده و سخی و او بخشنده و سخی؛ این آگاه به شرایع و امور الهی و او آگاه به فقه، شریعت و امور دقیق و مشكل الهی؛ این زاهد در دنیا، بدون حرص و زیاده خواهی و آن، زاهد در دنیا و تارك آن و بهره نابرنده از لذّت هایِ آن؛ این جانش را در نماز و عبادت، فنا می كند و آن، مثل این؛ این برایش از امور دنیا، جز زنْ محبوب نیست، و آن نیز چنین است؛ این، فرزند عبد المطّلب بن هاشم و آن نیز نزدیك به جدّ بزرگ است؛ و پدرانشان تنها برادران تنی بودند (بر خلاف دیگر پسران عبد المطّلب)؛ و محمّد در دامن پدر این بزرگ شد (كه ابو طالب باشد) كه در نظرش، چون یكی از فرزندان خود بود.

هنگامی كه پیامبرصلی الله علیه وآله، جوانی شد و بزرگ گشت، علی بن ابی طالب علیه السلام را در حالی كه خُردسال بود، از بین فرزندان ابو طالب برگزید و در برابر آنچه كه ابو طالب در حقّش انجام داده بود، وی را در دامنش تربیت كرد. در نتیجه، اخلاق آن دو درهم آمیخت و رفتارشان همگون گشت. وقتی كه هم نشین در رفتار به هم نشین اقتدا می كند، در صورت تربیت و آموزش طولانی در نزد او چه خواهد شد ؟ باید اخلاق محمد صلی الله علیه وآله، چون اخلاق ابو طالب باشد و اخلاق علی علیه السلام، مثل اخلاق پدرش ابوطالب و باید محمّد صلی الله علیه وآله، مربّی اش گردد، و همه یك اخلاق داشته باشند و از طبعی یگانه و سرشتی مشترك برخوردار گردند و جانی تقسیم ناپذیر و جزءناپذیر داشته باشند و بین هر كدام با دیگری، فرق و فضلی نباشد.

اگر نبود كه خداوند متعال، محمد صلی الله علیه وآله را به پیامبری اش ویژه ساخت و برای وَحیَش برگزید، به خاطر مصالح مردم كه در این كار می دید و به خاطر این كه لطف به وی كامل تر، و بهره وری در آن جایگاه، بیشتر و فراگیرتر بود.

بنا بر این، پیامبر خدا به همین خاطر، نسبت به دیگران برتری یافت و در غیر رسالت، آنان یكی بودند و پیامبر خدا به همین موضوع، در سخن خود اشاره می كند كه:«من بر تو به خاطر نبوّتم برتری می جویم و پیامبری پس از من نیست و تو به هفت ویژگی بر مردم برتری داری» و همچنین در سخن خود به او فرمود:«تو نسبت به من، چون هارون نسبت به موسی علیه السلام هستی، جز آن كه پیامبری پس از من نیست». بنا بر این، با نبوّت، خود را از او جدا كرد و بجز نبوّت، همه فضایل و ویژگی ها را به صورت مشترك، بینشان اثبات كرد.[2].

3950. شرح نهج البلاغة - در یادكردِ سخن ابو جعفر حسنی درباره انگیزه هایی كه موجب شده است مردم، علی علیه السلام را دوست بدارند -:ابو جعفر، فضل شخص فاضل را انكار نمی كرد و سخن غمباری است.

یك بار به وی (ابو جعفر) گفتم:علّت علاقه مندی مردم به علی بن ابی طالب علیه السلام و عشق آنان به وی و فنا شدنشان در عشق او چیست؟ در پاسخ من از شجاعت، دانش، فصاحت و ویژگی خوب بسیاری كه خداوند به وی ارزانی داشته است، سخن مگو.

خندید و گفت:چه قدر علیه من آماده شده ای!

و آن گاه افزود:برای بحث، پیشْ درآمدی است كه نخست باید بدانی و آن این كه بیشتر مردم، ضربه دیده از دنیا هستند؛ چون تردیدی نیست كه اكثر مستحقّان بهروری از دنیا، از آن محروم اند؛ مانند دانشوری كه می بیند بهره ای از دنیا ندارند و می بیند كه جاهلی برخوردار از آن است و گشایش برای اوست.

نیز شجاعی را می بینیم كه در جنگ ها آزمون داده و مفید واقع شده است، در حالی كه چیزی كه بسنده اش باشد و ضروریات زندگی اش را برآورده كند، نصیبش نمی گردد. در همین حال، آن دیگری كه ترسو و سست است و از سایه خود می ترسد، بخش زیادی از دنیا را در دست دارد و مال و منال فراوانی در اختیار دارد.

و خردمند خوشْ تدبیر و راستْ خِرَد را می بینی كه روزی اش محدود است و غیر خود را كه فردی شدیداً احمق است، می بیند كه خیرات از همه سو بر او می بارد و پستان روزی برایش رگ كرده است.

و دینداری نیكْ عبادت و برخوردار از اخلاص و توحید را می بینی كه محروم و تُنُكْ روزی است و یهودی، ترسا و یا زندیقی را می بیند كه ثروتمند و برخوردار است.

این طبقات مستحق، در بسیاری مواقع، به افراد طبقه بالاتر - كه هیچ استحقاق آن طبقه را ندارند -، محتاج اند و نیازمندی، آنان را به ذلّت و فروتنی در برابر این طبقات، به خاطر دفع زیان و یا جلب فایده، مجبور می سازد.

غیر از این طبقات، قشرهای دیگری از افراد شایسته، چون نجّار ماهر، بنّای متخصّص، نقّاش چیره دست و طرّاح نازك بین را می بینیم كه در نهایتِ تنگْ دستی، گرفتاری و بیچارگی هستند و دیگران را در كنارشان می نگریم كه همچون آنان نیستند و هم طبقه آنان نیستند، امّا مُرفّه، دارای زندگی خوب، پُر درآمد، خوش معیشت و پُر روزی اند. حال و زندگی شایستگان و افراد با استعداد، چنین است.

امّا كسانی كه اهل فضل نیستند، مثل توده مردم، آنان نیز از كینه بر دنیا و ذمّ آن و خشم و دلگیری از آن، به خاطر حسد بردن بر همگون ها و همسایه هایشان، تهی نیستند، و هیچ كدام را قانع به زندگی اش نمی بینی و از حالشان راضی نیستند؛ بلكه همواره زیاده خواه اند و در هر حالی، حال برتر را می طلبند.

ابو جعفر افزود:حال كه این مقدمه را فهمیدی، بدان كه علی علیه السلام هم شایسته ای محروم بود؛ بلكه او امیر شایستگان محروم و سرور و بزرگِ آنان است؛ و آنان كه ستم دیده اند و به بدبختی و سركوبی گرفتار شده اند، نسبت به یكدیگر، تعصّب و همدردی دارند و نسبت به برخوردارانی كه دنیا را در چنگ گرفته و به آرزوهایشان دست یافته اند، به خاطر همگونی در آنچه كه آنان را رنج و آزار داده و دردناك و بی اعتبارشان كرده است و مشاركت در غیرت، غرور، خشم و رقابت ورزیدن با آنها كه بر ایشان برتری جسته اند و مغلوبشان ساخته اند و از دنیا به آنچه كه اینان نرسیدند، رسیده اند، همگام و یك صدایند.

وقتی محرومانی كه در منزلت و رتبه مساوی اند، به همدیگر تعصّب بورزند، به نظر تو جریان چگونه خواهد شد؟ بویژه اگر بین آنان، مردی باشد ارزشمند، بزرگ، شریف و برخوردار از همه فضایل و دارنده ویژگی ها و مناقب كه با این حال، [ از حقّش] محروم و ممنوع است و دنیا، شرنگی تلخ را در كامش چشانده، و پس از نوشاندن گرفتاری ها و تحمّل ها، او را با مشكلاتی روبه رو ساخته است؟

او از دنیا، شومی ها دید و بلاهای فراوان، و آن كه پایین تر از او بود، بر او برتری یافت و درباره او و فرزندانش و خانواده و اقوامش، كسی به داوری دست یازید كه دستیابی به حاكمیت و پادشاهی در شأن او نبود، و در ذهنش نبود و به فكرش هم نمی رسید، و نه كسی از مردم، چنین حاكمیتی را برای او انتظار می كشید و نه او خود، آن را برای خویش می دید.

و در نهایت، این مرد جلیل، در محرابش كشته شد و فرزندانش پس از او كشته شدند و حریمش و زنانش مورد اهانت قرار گرفتند، و خانواده و عموزادگان او در پی او به كشته شدن، طرد شدن، تبعید و زندان، گرفتار شدند، با وجود همه فضل و زهد و عبادت و سخاوت و نفع دهی ای كه برای مردم داشتند.

آیا ممكن است كه انسان ها به طور كلّی به چنین كسی تعصب نورزند؟ و آیا دل ها می توانند او را دوست نداشته باشند و به او عشق نورزند و در او ذوب نشوند و در عشقش به انگیزه یاری رسانی به او، حمیّت بر او، نفرت از آنچه كه بر او وارد شده، و برآشفتن علیه آنچه كه بر او روا داشته شده است، فنا نگردند؟ این، موضوعی نهفته در طبیعت ها، و نهادینه در غریزه هاست، چنان كه مردم بر كسی كه در آب عمیقی افتاده و شنا كردن نمی داند، بر پایه طبع بشری، رقّت و دلسوزی شدیدی ابراز می كنند و عدّه ای خود را برای نجات او در آب می افكنند و تلاش می كنند كه او را نجات دهند و در برابر آن، از او هیچ پاداش مالی و یا سپاسگزاری ای توقّع ندارند وحتّی در پی ثواب آخرت هم نیستند وحتّی ممكن است كسانی از آنان، به آخرت هم باور نداشته باشند؛ ولی دلسوزی بشری در آنان وجود دارد و هر كدام از آنان، می پندارند كه خودشان در حال غرق شدن هستند و همان گونه كه اگر خودشان غریق باشند، نجات جان خویش را می خواهند، همچنین به خاطر همنوعی می خواهند او را كه در آن شرایط سخت گرفتار آمده، خلاص كنند.

همچنین اگر پادشاهی بر گروهی از شهروندان خود، ستم بسیار سختی روا داشته باشد، مردم آن شهر، در كمك به همدیگر در برابر آن پادشاه ستمكار و قیام علیه او تعصّب و همدردی نشان می دهند و اگر در بین این جمع، مرد جلیل القدر و با شأنی باشد كه پادشاه، نسبت به او ستم بیشتر روا داشته باشد و مال و دارایی او را گرفته باشد و فرزندان و خاندانش را كشته باشد، پناه دادنشان به او، همدردی شان با او و گِرد آمدن و توجهشان بر او بیشتر و بیشتر می گردد؛ چون طبیعت بشر از روی تقاضای اضطراری به این كار كشانده می شود و انسان نمی تواند از آن، روی برتابد.

این، خلاصه سخن نقیب ابو جعفر بود كه گزارش كردم و تعبیرات، از آنِ من و معنا از آنِ اوست؛ چون اكنون من عین كلمه های ایشان را حفظ نیستم؛ امّا این، معنا و مضمونِ سخن اوست.[3].









    1. ابو جعفر، فرزند ابو زید حسنی، نقیب بصره و یكی از اساتید ابن ابی الحدید.
    2. شرح نهج البلاغة:221/10. نیز، ر. ك:ص 165 (در هفت چیز بر مردم، برتری می جویی).
    3. شرح نهج البلاغة:223/10.